دسته‌بندی نشده

ضرب المثل

ضرب المثل : باج به شغال نمی دهیم

در باره ی کسانی بکار می برند که زیربار تهدید شخص قدرتمند و خطرناکی  نمی روند و حاضر به دادن باج نمی گردند (نخست باید دانست که در این اصطلاح واژه ی ” شغال ”  نادرست و درست آن ” شغاد ”  می باشد  که به داستان تاریخی ” رستم و شغاد ” مربوط می گردد که در شاهنامه ی فردوسی  آمده است .

دراﻧﺪﺭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺯﺍﻝ ، ﭘﺪﺭ ﺭﺳﺘﻢ، ﮐﻨﯿﺰﮎ ﻣﺎﻫﺮﻭﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺭﻭﺩ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺧﺖ . ﺯﺍﻝ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻨﯿﺰﮎ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺑﺮﮔﺰﯾﺪ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺕ ﻣﻘﺮﺭ :
ﮐﻨﯿﺰﮎ ﭘﺴﺮ ﺯﺍﺩ ﺍﺯ ﻭﯼ ﯾﮑﯽ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻧﺪﮐﯽ

ﺑﺒﺎﻻ ﻭ ﺩﯾﺪﺍﺭ، ﺳﺎﻡ ﺳﻮﺍﺭ
ﻭﺯﻭ ﺷﺎﺩ ﺷﺪ ﺩﻭﺩﻩ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ

ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﻭ ﮔﻨﺪﻩ ﺁﻭﺭﺍﻥ
ﺯﮐﺸﻤﯿﺮ ﻭ ﮐﺎﺑﻞ ﮔﺰﯾﺪﻩ ﺳﺮﺍﻥ

ﺑﮕﻔﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﺯﺍﻝ ﻭ ﺳﺎﻡ ﺳﻮﺍﺭ
ﮐﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺧﺘﺮﺍﻥ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ

ﭼﻮ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺏﭼﻬﺮﻩﺑﻤﺮﺩﯼﺭﺳﺪ
ﯾﮕﺎﻧﻪ ﺩﻟﯿﺮﯼ ﻭ ﮔﺮﺩﯼ ﺭﺳﺪ

ﮐﻨﺪ ﺗﺨﻤﻪ ﺳﺎﻡ ﻧﯿﺮﻡ ﺗﺒﺎﻩ
ﺷﮑﺴﺖ ﺍﻧﺪﺭﺁﺭﺩﺑﺪﯾﻦﺩﺳﺘﮕﺎﻩ

ﻫﻤﻪ ﺳﯿﺴﺘﺎﻥ ﺯﻭﺷﻮﺩﭘﺮﺧﺮﻭﺵ
ﻭﺯ ﺷﻬﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺁﯾﺪ ﺑﺠﻮﺵ

از اوصاحب پسری گردیدکه او را
“شغاد” نامیدند.
ستاره شناسان درباره ی این پسر فال بدزدند وبه زال گفتندکه هنگامی که وی بزرگ گردد ریشه‌ خاندان تو را برمی کند و همه ی اهالی این سرزمین علیه او به خروش در می آیند.
ﺯﺍﻝ ﺯﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺸﮕﻮﯾﯽ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﺩﺍﺭﺩ . ﺑﻪ ﻫﺮ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﻧﺎﻡ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﺍ ﺷﻐﺎﺩ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺍﻭ ﻫﻤﺖ ﮔﻤﺎﺷﺖ . ﭼﻮﻥ ﺷﻐﺎﺩ ﺑﻪ ﺣﺪ ﺭﺷﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺷﺎﻩ ﮐﺎﺑﻞ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺼﯿﺮ ﺷﻮﺩ . ﺷﺎﻩ ﮐﺎﺑﻞ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻭﯼ ﺗﺰﻭﯾﺞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺪﺍﺷﺘﺶ ﺩﺭﯾﻎ ﻧﻮﺭﺯﯾﺪ .
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺎﺝ ﻭ ﺧﺮﺍج ﮐﺸﻮﺭ ﮐﺎﺑﻞ – ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ – ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻢ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﯿﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﯾﮏ ﭼﺮﻡ ﮔﺎﻭﯼ ﺑﺎﮊ ﻭ ﺳﺎﻭﻣﯽ ﺳﺘﺎﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻬﻤﺘﻦ ﺑﻪ ﺯﺍﺑﻠﺴﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ .

ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺪﮐﻪ ﻫﺮﺳﺎﻝ ﯾﮏ ﭼﺮﻡ ﮔﺎﻭ
ﺯ ﮐﺎﺑﻞ ﻫﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺑﺎﮊﻭ ﺳﺎﻭ

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﻐﺎﺩ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩﯼ ﺷﺎﻩ ﮐﺎﺑﻞ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺭﺳﺘﻢ ﺑﺎﺝ ﻭ ﺧﺮﺍﺝ ﺍﺯ ﺷﺎﻩ ﮐﺎﺑﻞ ﻧﺴﺘﺎﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﮐﺎﺑﻠﯿﺎﻥ ﺑﺎﺝ ﺑﻪ ﺷﻐﺎﺩ ﺑﺪﻫﻨﺪ .
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﮐﺎﺑﻞ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻢ ﺳﻄﻮﺕ ﺭﺳﺘﻢ ﻭ ﯾﺎ ﺍﺯ ﺟﻬﺖ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﻐﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭﺵ ﺭﺳﺘﻢ ﻣﺮﺩﯼ ﻻﯾﻖ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ : ‏« ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺭﺳﺘﻢ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﺎﺝ ﺑﻪ ﺷﻐﺎﺩ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﯿﻢ »
به هنگام باج ستانی نیز  عمال رستم به کابل آمدند و باج و خراج مقرر را گرفته و به سیستان باز گشتند.
شغاد بی اعتنایی رستم بی نهایت متاثر شد وپنهانی با پدر زنش، شاه کابل، همداستان شد تا به تدبیری رستم را کشته و از میان بردارند. آنان نقشه را چنین کشیدند که در مراسم بزمی شاه کابل به شغاد و خانواده ی او بی احترامی کند و شغاد برای شکایت از او نزد رستم برود تا او را برای حمله به کابل برانگیزد. در این میان شاه کابل باید بر سر راه سپاه رستم چاه های بسیاری حفر کند و آنها را با نیزه های تیزی پر نماید تا سپاهیان رستم‌در آن ها افتاده و نابود گردند. پس از آن شغاد به زابلستان رفت وشرح اهانت های شاه کابل را به رستم و زال داد، رستم بسیار برآشفت و قصد حمله به کابل را نمود.اما کمی بعد که شغاد بزرگی سپاه رستم را دید ترسید.که سپاه شاه کابل شکست خورده و نقشه ی آنان با شکست روبرو شود.از این رو نقشه ی دیگری کشیده وبه رستم آگاهی دادکه شاه کابل ازکرده ی خود پشیمان شده واز رستم دعوت می کند تا به کابل بیایدتابتواندشخصا از او پوزش بطلبد. رستم این سخن را باور کردوتصمیم گرفت با تنها صد سوار روانه ی کابل شود.شاه کابل که از طریق پیکی که شغاد فرستاده بودازنقشه آگاه شده بودبه استقبال رستم آمده و بر خاک پای او بوسه زدوازکارخود پوزش طلبید.
رستم وی رابخشید ودرخارج از کابل اردو زد و چند روزی به تفریح و  شکار در آنجا پرداخت. در یکی از روزها شغاد و شاه کابل طبق نقشه ای بر سر راه رستم در شکارگاه چاهی قراردادند که پر از تیر ها و نیزه های بلند بود و رستم رابه آنجاکشاندند.رخش، اسب رستم، در این چاه افتاده و رستم با فرو رفتن تیرهاونیزه هادربدنش کشته
می شود.
یکی از همراهان رستم که از مهلکه جان سالم به درمی برد خود را به سیستان می رساند و ماجرا را شرح می دهد. فرامرز پس از آوردن جسد رستم و لاشه ی رخش به زابلستان  باسپاه بزرگی به کابل باز می گردد و پس از شکست شاه کابل او را در همان چاه سرنگون می کند و خویشاوندان شاه و از جمله شغاد را نیز
به آتش می سوزاند.
🔵 
#ڪلاٺ_دانستنیهای_تاریخی_فرهنگی #اطلاعات_عمومی #جنوب_کرمان #شرق_هرمزگان

📥لینک دعوت:
http://t.me/kalat_danstaniha

📲عکس، فیلم و مقالات خودرا بفرستید:👇
https://t.me/kalat_danstaniha1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *